کد مطلب:314105 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:187

به اباالفضل العباس متوسل شد و شفا گرفت
جناب حجةالاسلام آقای یگانه حامی و مروج مكتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام كرامتی را از مرحوم پدرشان نقل كردند كه ذیلا می خوانید:

مرحوم پدرم، حاج حسن نورایی یگانه، در سنین طفولیت همراه برادرهایش به شهر مقدس قم مهاجرت نمود و تا پایان حیات كه 84 یا 86 سال عمر كرد در همین شهر سكونت گزید تا از دنیا رفته و در قبرستان بقیع قم مدفون گشت. وی كرارا جریان پیاده رفتن خویش به كربلای معلی را برای ما چنین نقل می كرد:

در اوایل جوانی (هیجده سالگی) همراه قافله ای پیاده به كربلا رفتم. از قم كه



[ صفحه 508]



حركت كردیم، خیال می كردیم چاووش می داند كه راه باز است، و او نیز خیال می كرد مردم می دانند كه راه باز است! (آن روز همه ی مردم رادیو و دیگر رسانه های خبری را در اختیار نداشتند كه تفصیلا بدانند راه كربلا باز است یا بسته؟).

حركت كردیم و در راه به هر شهر و روستا نیز كه می رسیدیم، بر جمعیت قافله افزوده می شد. بعضی از افراد الاغ و بعضی هم اسب سواری داشتند و بسیاری نیز مثل من هیچ مركب سواری نداشتند و پیاده راه می پیمودند.

در طول راه، مأمورین حكومت، برای ما مزاحمت ایجاد می كردند و سعی داشتند كه ما را از این سفر منصرف كنند، كه چاووش با لطائف الحیل و تدابیر خاصی قافله را از چنگ آنان خلاصی می بخشید و در نتیجه به راه خود ادامه می دادیم. در عین حال، بعضی از جاها به هیچ وجه اجازه ی عبور به ما را نمی دادند و با نیروهای زیادی می آمدند و ما را تهدید به قتل می كردند، كه در آنجا نیز با توسل به حضرت سیدالشهداء امام حسین علیه السلام و بروز كرامات و معجزات كه شرح آنها مفصل است نجات یافته و می رفتیم، تا آنكه بالأخره با تفضلات الهی و عنایت خاص حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام به كربلا رسیدیم و مدت چهار ماه در جوار آن حضرت بسر بردیم.

در كربلا كه بودیم، یكی از روزها بینی من خونریزی سختی پیدا كرد و این امر ادامه یافت، به طوری كه هیچ یك از انواع مداوا و معالجات مؤثر واقع نشده، خونریزی قطع نشد و همراهان من مأیوس شدند. تا آنكه شخصی پیشنهاد كرد لاستیكی را آتش زده بینی را دود بدهند. قرار شد این كار را انجام دهند. ولی همین كه لاستیك را آتش زدند، من احساس خطر كرده و با خود گفتم ممكن است این كار موجب خفگی و هلاكت من گردد. لذا یكباره دست خود را به طرف حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام دراز نمودم و با دلی شكسته و حالتی پریشان متوسل به آن حضرت شدم؛ بلافاصله خون بند آمد و كسانی كه لاستیك آتش زده بودند تا بینی مرا دود بدهند، از اطراف من كنار رفته گفتند: او را رها كنید، كه به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام متوسل شده و شفا گرفته است.



[ صفحه 509]